رفتیم حرم.طبقه پایین اونجایی که عقدمیکنن.چقدراونموقع ذوق وشوق داشتم یعنی ازطرفی ذوق داشتم وازطرفی فقط استرس،ازطرفی هم خنثی بودم وگیج.فکرنمیکردم فقط میزاشتم بقیه بگن چیکارکنم.دیگه طاقت یکباردیگه شکست خوردنو نداشتم ولی بازم شکست خوردم.اولین باری که اومد خواستگاریم سرماخورده بود یادمه بعدیک دوروزش منم سرماخوردم بدجورسرماخوردم.جلسه دوم که اومدخواستگاری هنوزم سرماخورده بود.منم سرماخورده گفت شمام که سرماخوردین گفتم آره ازشماگرفتم به نظرم.من آخرای24سالگی واون
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت